معنی جوینده علم
حل جدول
فرهنگ معین
(یَ دِ) (ص فا.) جستجو کننده.
فرهنگ فارسی هوشیار
جستجو کننده، طالب
لغت نامه دهخدا
راه جوینده. [ی َ دَ/ دِ] (نف مرکب) راهجوی. جوینده ٔ راه:
برو راه بربسته پوینده را
گذر گم شده راه جوینده را.
نظامی.
و رجوع به راهجو و راهجوی شود.
- جوینده راه، که راه را جستجو کند. که در جستجوی راه باشد.
- || که راه دین را جستجو کند. که در جستجوی دیانت بود:
پرستنده باشی و جوینده راه
بفرمانها ژرف کردن نگاه.
فردوسی.
- جوینده ٔ راه، جوینده راه. که در جستجوی راه باشد.
- || که راه دین را جستجو کند. که در جستجوی دیانت بود:
هر که خواهنده ٔ دین باشد و جوینده ٔ راه
شغل او طاعت یزدان بود و خدمت شاه.
فرخی.
عیب جوینده
عیب جوینده. [ع َ / ع ِ ی َ دَ / دِ] (نف مرکب) عیبجوی. عیبجو. که عیب مردمان جستجو کند تا آشکار سازد. رجوع به عیب جو و عیب جوی شود:
چنان زی که از رشک نَبْوی به درد
که عیب آورد عیب جوینده مرد.
اسدی.
فرهنگ عمید
جستجوکننده، طلبکننده، کاوشکننده: گر گران و گر شتابنده بُوَد / آنکه جویندهست یابنده بُوَد (مولوی: ۳۷۲)،
علم
دانستن، یقین کردن،
یقین،
(اسم) معرفت، دانش،
* علم ازلی: علم الهی، علم غیب،
* علم اسفل: [قدیمی] حکمتِ طبیعی،
* علم اوسط: علم ریاضی،
* علم بیان: [قدیمی] علمی که بهوسیلۀ آن میتوان فهمید کدامیک از طرق تعبیر واضحتر و برای ادای مقصود مناسبتر است. به عبارت دیگر علمی که شناخته میشود به آن ایراد معانی در انحای مختلف، و آن شامل سه باب است: باب اول در تشبیه. باب دوم در مجاز و استعاره. باب سوم در کنایه،
* علم حروف: علمی که از خواص و تٲثیر حروف بهطور مفرد یا مرکب بحث میکند و موضوع آن حروف هجا است، علم سیمیا،
* علم (حکمت) الهی: علمی که دربارۀ ذات واجبالوجود بحث میکند،
* علم غیب: علم بر امور پنهانی، غیبدانی: حاجت موری به علم غیب بداند / در بن چاهی به زیر صخرۀ صمّا (سعدی۲: ۳۰۳)،
* علم لاهوت: علمی که دربارۀ عقاید متعلق به خداوند و خداشناسی بحث میکند،
* علم لدنی (لدن): [مقابلِ علم مکتسب] علمی که از طریق کشف و شهود حاصل شود، دانشی که بدون فراگیری از جانب خدا به کسی داده شود، دانش ذاتی، علم منلدن،
مترادف و متضاد زبان فارسی
جستجوگر، جویا، متجسس، متفحص
فرهنگ پهلوی
جویان، پژوهشگر
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
218